چقدر آرزو داشتم دیگران حرفهایم را باور کنند و بفهمند چقدر آرزو داشتم نگاه نسیم را درک کنند چقدر دوست داشتم یک نفر به من بگوید چرا لبخند های تو این قدر بی رنگ است اما......
کسی نبود همیشه من بودم و تنهایی و دفتر پر از شعر آری ... با شما هستم دوستانی که بی تفاوت از کنارم گذشتید و حتی یک بار هم نپرسیدید چرا؟چشمهای تو بارانی است شما که بی رحمانه لبخندهای سادهام را سوزاندید و نگاههای بی ریایم را خاموش کردید شما که دائم به فکر خودتان بودید .